جدول جو
جدول جو

معنی خانه دان - جستجوی لغت در جدول جو

خانه دان
(نَ / نِ)
خیل خانه. دودمان. خاندان. (ناظم الاطباء) : بزرجمهر اصیل بود و از خانه دان ملک و اندیشمندی انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی. (فارسنامۀابن بلخی ص 92)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه خدا
تصویر خانه خدا
صاحب خانه، دارای خانه، مالک خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه وار
تصویر خانه وار
خانوار، به اندازۀ یک خانه ( اتاق) مثلاً خانه واری حصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده دان
تصویر خرده دان
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس، برای مثال سعدی دلاوری و زبان آوری مکن / تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان (سعدی۱ - ۶۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانه دار
تصویر خزانه دار
رئیس خزانه، تحویل دار، کنایه از حفاظت کننده
فرهنگ فارسی عمید
زمینی که در آن تخم گیاه ها یا دانه های درختان را بکارند که پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه دار
تصویر خانه دار
زنی که امور خانه را اداره کرده و در بیرون از خانه کار نمی کند، ماهر در انجام کارهای خانه (زن)، صاحب خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
چمدان، صندوق چرمی یا فلزی که در آن لباس می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
هر میوه ای که در میان آن هسته یا تخم باشد، دارای دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه کمان
تصویر خانه کمان
سوراخ موجود در میانۀ کمان در کنار محل دست گرفتن که تیر را از آن می گذرانند، کمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره دان
تصویر چاره دان
دانندۀ راه چاره و علاج، آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس، برای مثال بسا چاره دانا به سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱ - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه زاد
تصویر خانه زاد
خدمتکاری که در خانۀ ارباب خود متولد شده، بومی، کنایه از حاصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه خانه
تصویر خانه خانه
خانه به خانه، دارای خانه های متعدد، دارای شکل های چهارگوش مانند صفحۀ شطرنج
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ / تِ)
با کفایت. میانه رو. درست خرج. (ناظم الاطباء). مقتصد. کدبانو. کیوانو. چون: رقیه زنی خانه دار است، یعنی ادارۀ امور خانه خود را بخوبی انجام میدهد. زنی که مواظبت بکارهای خانه خود میکند، مالک خانه. (غیاث اللغات). رب البیت:
خانه داران ز جور خانه بران
خانه خویش مانده با دگران.
نظامی.
، خادم خانه. پاسبان خانه. (غیاث اللغات). کنایه از ملازم و مقیم در خانه که سرانجام باید پاسبانی خانه بعهدۀ او باشد. (آنندراج) :
ای خانه دار ملک و دین تیغت حصار ملک و دین
بهر عیار ملک و دین رأی تو معیار آمده.
خاقانی.
خانه زادند و بندۀ در شاه
خانه داران خاندان ملوک.
خاقانی.
چون حیدر خانه دار اسلام
شاهنشه خاندان دولت.
خاقانی.
همه خوشه چینند و من دانه کار
همه خانه پرداز و من خانه دار.
نظامی.
ناز با آن بی دماغی از پرستاران اوست
فتنه با آن بیقراری خانه دارچشم تست.
صائب (از آنندراج).
عاقبت چشم ترم از اشک خواهد شد سفید
خانه ویران میشود چون طفل گردد خانه دار.
غنی (از آنندراج).
هنوز کلبۀ من از متاع بی برگی
چنان پر است که صد جغد خانه دار من است.
سلیم (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان لکستان بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری شاهپور و سه هزارگزی شمال شوسۀ شاهپور به طسوج. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است این محل 129تن سکنه دارد که ترک زبانند. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
مقلمه. قلمدان. (زمخشری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جای شانه. شانه نیام. قاب شانه. چیزی که در آن شانه نگهدارند. (آنندراج). جلد چرمین و یا فلزین شانه:
پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان
من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام.
خاقانی.
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام.
خاقانی.
گهی شانه دان، گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پردۀ درست.
نظام قاری (دیوان ص 176).
رجوع به شانه نیام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهه دان
تصویر ماهه دان
حوض آبگیر: در میان سرای ماهی دان آب روان از آن جانب بیرون میامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه دان
تصویر نامه دان
محفظه ای که مکتوبات رادرآن گذارند جزوه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه باز
تصویر خانه باز
کسی که در قمار اسباب خانه و مالکیت خود را ببازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
میوه ای که در داخل آن دانه یا تخم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزانه دار
تصویر خزانه دار
خزینه دار، انبار دار
فرهنگ لغت هوشیار
جمعیت یک خانه از پدر و مادر و فرزندان خانوار، اندازه یک خانه متناسب با اطاق: خانه واری حصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه دار
تصویر خانه دار
کدبانو، مقتصد، میانه رو، درست خرج کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه خانه
تصویر خانه خانه
سوراخ سوراخ، خانه های متعدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه خدا
تصویر خانه خدا
بیت الله، کعبه، صاحبخانه، خداوند خانه، مباشر، کدخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه داری
تصویر خانه داری
عمل خانه دار، شغل خانه دار تدبیر منزل
فرهنگ لغت هوشیار
فرزند خدمتگزار (نوکر یا کلفت) که در منزل مخدوم (آقا ارباب) متولد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
صندوق چرمی که در آن لباس گذارند، چمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه دان
تصویر آینه دان
قاب آیینه آینه نیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه دان
تصویر دانه دان
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه دار
تصویر خانه دار
کسی که به کارهای خانه پردازد، زنی که امور خانه را با نظم و اقتصاد اداره کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامه دان
تصویر جامه دان
صندوقی که در آن جامه ها را گذارند، اتاقی که در آن جامه ها را حفظ کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزانه دار
تصویر خزانه دار
رئیس خزانه، تحویل دار
فرهنگ فارسی معین
متاهل
متضاد: عزب، مجرد، شوهردار
متضاد: بی شوهر، مطلقه، مجرد، خانم، کدبانو
فرهنگ واژه مترادف متضاد